مشق نوشتن دور چراغ گردسوز
یاد قدیما بخیر.هم صبح مدرسه میرفتیم و هم بعد از ظهر.فقط جمعه ها تعطیل بودیم.مثل حالا که نبود تا ساعت 12 مدرسه بروندو پنجشنبه ها هم تعطیل باشه.روز جمعه ها تعطیلی بود و بس .البته با کلی درس و مشق و انشاء ،که می بایست برای شنبه آماده می کردیم.صبح زود جمعه بیدار می شدیم و میزدیم به کوچه و محل های بازی روستا ،داخل خاک و خاشاک.اصلا مهم هم نبود کجائیم.مهم بود که بچه ها دور هم جمع می شدیم و بازی های مختلف انجام میشد.بعد از ظهر بیادمان میافتاد که کلی مشق باید بنویسیم.انشاء و حل تمرینات ریاضی و علوم در دفتر و خلاصه کلی دردسر.همین فکر ها بودیم که هوا تاریک میشد.برق که نبود.چراغ گرد سوز روشن میشد و خواهر و برادر جمع میشدیم دور چراغ گرد سوز برای درس و مشق.یادمه یک قسمت از چراخ همیشه شعله اش بیشتر بود و فکر می کردیم پر نور تره. هی می چرخوندیم سمت خودمان تا بهتر ببینیم.یادش بخیر نه برق داشتیم نه تلویزیون.اما دل هایی روشن و پر امید و سری پر سودا....الان چی؟؟