اتین چمدان را توی هال گذاشت، در اتاق غذاخوری را باز کرد و گفت: ـ یک سوپ سرد برایت سرهم zwnj;بندی کرده zwnj;ام. ماریون گفت: ـ متشکرم عزیزم. اما گرسنه نیستم. تازه توی رستوران قطار غذا خوردم. مقابل آینه zwnj;ی ورودی، کلاه و دستکش zwnj;هایش را درآورد و گره zwnj; موهایش را باز کرد. خستگی دلنشینی ...